مهربان بودن شجاعت میخواهد.
کاری که شجاعت نخواهد مهربانی نیست.
ادریس میرویسی
وقتی میگویم مهربانی،
هدیه خریدنهای مدیر، برای افزایش بهرهوری کارمندها را در نظر ندارم.
چاپلوسی کردنهای کارمندها برای رئیس «مهربانشان» در ذهنم نیست.
دربارهی چای ریختنهای آبدارچیها، و لطفهای کریمانهی مدیران حرف نمیزنم.
وقتی میگویم مهربانی،
دربارهی اظهار محبتهای «خالصانه»ی دختران و پسران صحبت نمیکنم.
هدیههای قبل و بعد ازدواج را نمیگویم.
دست نوازش بر سر فرزند کشیدن و بوسیدن دست پدر و مادر مد نظرم نیست.
وقتی میگویم مهربانی،
منظورم «ما همه ایرانی هستیم و باید هوای همدیگه رو داشته باشیم» نیست.
«یارانههای بهداشت و درمان از ماه آینده دو برابر میشه» برایم بیارزش است.
و دربارهی «توی خارج همه خیلی نایسن» حرف نمیزنم.
از نظر من مهربانی یعنی:
انجام دادن کاری که از تو انتظار نمیرود،
خدمت به کسی که نمیتواند برایت جبران کند،
اضافه کردن چیزی به سیستم بدون در نظر گرفتن نفع خودت،
خرج کردن منابع بدون «استراتژی» و بدون «حساب و کتاب».
مرا نمیتوانی به این راحتی فریب دهی.
میدانم که بسیاری از مهربانیهایی که ظاهر خالصانهای دارند اگر عمیقتر بررسی شوند صرفا برای نفع شخصی انجام شدهاند.
مهربانیای که نتیجهی تفکر سیستمی و آمار و احتمالات و روانشناسی باشد، خالصانه نیست.
به تو حق میدهم
که «تقریبا» تمام منابعت را با حساب و کتاب خرج کنی،
حق میدهم که تمام کارهایی که اسمش را مهربانی گذاشتهایم انجام دهی و حس خوبی پیدا کنی،
حتی حق میدهم که طوری استراتژی بچینی که چیزهایی که میبخشی بیشترین نتیجه را برایت داشته باشد.
من هم همین کارها را انجام میدهم.
بالاخره میل به «بقا» عمیقتر و ضروریتر از این حرفهاست.
ولی بیا یک قدم جلوتر بگذاریم.
دنیای بزرگتر از افکارمان را باور کنیم.
بیا به غیب ایمان بیاوریم. (یا حداقل احتمالی برایش در نظر بگیریم.)
بیا یک هزارم (یا یک دههزارم) منابعمان را «فدا» کنیم.
بیا «شهادت» را در اندازههای کوچک تمرین کنیم.
تنها از همین راه میتوانیم مرزهای وجودمان را جابهجا کنیم.
فقط به همین صورت است که میتوانیم به هستی بپیوندیم و تنهاییمان را درمان کنیم.
شاید راهحل مشکلاتمان را از این طریق پیدا کردیم.